متن سینه زنی سنگین شهادت امام حسین علیه السلام
بنگر به روی نیلی و دل فکار زینب
تو ببین که رفته برباد همه برگ و بار زینب
نظری نما که افتاده گره به کار زینب
چه کنم که رسم عشاق و شده نثار زینب
برسم به پای نیزه مه شه سوار زینب
که نما یک محرمی در بر و در کنار زینب
شده گیسوی تو لیل و رخ تو نهار زینب
که خزان زده به باغ گل نو بهار زینب
بدرخش بر دل من مه شام تار زینب
دف و چنگ و سنگ و بودو دل پر شرار زینب
که تویی امید و عشق ثمر و نگار زینب
چه رسد که خیزران بود و لب تو یار زینب
تو مگر خبر نداری زدلم قرار زینب
به سر کوچه و بازار فتاد گذار زینب
چه کنم که این خرابه شده چون دیار زینب
یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب
یک سال و نیم بعد تو سوخت جان زینبت
یک سال و نیم گریه برای تو کرده ام
یک سال و نیم ناله زدم ای حسین من
یک سال و نیم خنده به زینب شده حرام
یک سال و نیم روضه گودال خوانده ام
یک سال و نیم یاد گلوی تو بوده ام
یک سال و نیم یاد لبت از دلم نرفت
یک سال و نیم بعد تو سینه زدم حسین
یک سال و نیم بعد تو فریاد می زدم
یک سال و نیم با پدر خسته گفته ام
یک سال و نیم با حسن از کوچه گفته ام
یک سال و نیم نیمه شب بهر مادرم
یک سال و نیم بعد تو خوابم نبرده است
یک سال و نیم زینب تو بود و زمزمه
یک سال و نیم ناله ام البنین حسین
یک سال و نیم پیرهنت اشک من گرفت
یک سال ونیم فکر سرت روی نیزه ها
یک سال و نیم یاد سرت در میان تشت
یک سال و نیم زینب تو بود و اضطراب
یک خاطره است کشته مرا مجلس شراب
هر جا که می روم ز غمت دیده پر نم است
هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است
دنیای بی حسین برایم جهنم است
گر نه فلک بگریه شود باز هم کم است
نام تو افتخار خداوند عالم است
یک موی به قیمت صد جام و صد جم است
یک زینب تو اسوه و استاد مریم است
بی شهد نام نامی تو نقش خاتم است
فرمایش نبی است حدیث مسلم است
حکم تو یا حسین ز هر حکم محکم است
از یک کنار حکم نمیایی که در هم است
عشق حسین برای شفاعت فراهم است
ای ناظم الامور تو کارت منظم است
سوگند می خورم که ز مجرای زمزم است
اما نگاه مرحمت دوست مرحم است
نام حسین ترجمه اسم اعظم است
سوی شامم می برند
ای زمین کربلا جان تو و جان حسین
ای زمین کربلا بودیم و ما مهمان تو
ای زمین من روی به سوی شام ویران می روم
آفتابش ای زمین روز بس سوزان بود
کاش در این دم بدی یک سایه بر این آفتاب
آه و واویلا
چون نسیم آید به زیر خاک و خاکاشش نکن
طاقت جور و جفا دیگر ندارد بیش از این
نی غلط گفتم که امشب ساربان اینجا بود
ای زمین باشد حسینم عین اکبر نور عین
غنچه نشکفته مذار کس خارش کنند
پیکر عباس مجروح است و زخمش بی حساب
می برم من نو عروس خسته نا شاد را
آه و واویلا
یا رب این غنچه ی خوشبو که سپردی به منش
وای اگر خار بروید به کنار چمنش
طفلم امروز زبانش به سخن وا شده است
مثل هر کودک دیگر آب بابا سخنش
اکبرم رفت و سپس اشک به چشمم خشکید
ای خدا اشک بده تا بچکانم دهنش
وسط دشت چرا آمده ای ماهیگیر
ماهی سرخ مرا لرزه نشانی به تنش
تیر تو پیکر عباس به آن روز انداخت
اینکه اندازه ی تیر است تمام بدنش
پیر شد کودک شش ماهه ام از درد عطش
همه دیدند که قنداغه ی او شد کفنش
علی لای لای علی
خوشبوترین گلاب در این کربلا منم
شیواترین نوا در این نینوا منم
با خون نوشته زیر گلویم کلیم عشق
باب الحوائج حرم مصطفی منم
با دست کوچکم گره ها باز می شود
مردم علی اصغر مشکل گشا منم
نامم علی اصغر و در کشتی حسین
هم بادبان و لنگر هم نا خدا منم
این دستهای کوچک من دست حیدری است
شش ماهه ای که کشته بی صدا منم
در پیش چشم بابا جانم علی اصغر
پر خون شده گلویت جانم علی اصغر
در خون شدی شناور جانم علی اصغر
در ماتمت نشسته جانم علی اصغر
گردیده حنجر تو جانم علی اصغر
قنداقه و سر تو جانم علی اصغر
پر می کشی تو ای یار جانم علی اصغر
با یاد درب و دیوار جانم علی اصغر
بیاد مادر من جانم علی اصغر
ای گــــــــــل پـــــــــرپــــــــــر
سخن بگو بـــــــــــا پدرت این دم آخر (2)
در پیـــــــش چشمم شد علی صد پاره پیکر
تبسمی، تکلـــــــــــــــــــمی با پدر آغاز کن
خنـــــــــد? دشمـــن، ســــــــــــوزد دل من
سخن بگــــو بــــــا پـــــــــدرت این دم آخر
ایکــــــــــه بزیر تیغ کین زدی پدر را صدا
ای گــــــــــــــــــل زهرا، از خاک صحرا
سخن بگـــــــــــــــــو با پدرت این دم آخر
بعد تو مـــنهم به جنان راه سپرم ای علی
بـــــــــــا روی گلگون، غلطیده در خون
سخــن بـــــــگو بــــــا پدرت این دم آخر
چرا به خون شسته شده روی دل آرای تو
قســـــــــــــم بــــــــــه قرآن، دلم مسوزان
سخن بگـــــــــــــــــو با پدرت این دم آخر
از داغ فراق تـو (2) خونین جگرم اکبر (2)
کی زنده توانم ماند، من بعد تــو در دنیا (2)
بـــــــــــــرخیز و نظر بنما، بابا تو بحال من
بــــــــرخیز و نظـــــر بنما، بابا تو بحال من
تـــــاریک شـــده عالم، پیش نظرم اکبر (2)
انـــــدر سر نعش تو، گردیده ام از جان سیر
نعشت بسوی خیمــــــــه، من چون ببرم اکبر
رفته ز دلم آرام، بشکسته پـــــــــــــــر و بالم
جسم تو بخـــون پیش، چشمان ترم اکبر (2)